مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

عزیز هم رفت...:(((

خدایا داغ فرزند رو به هیچ پدر و مادری نشون نده...الهی آمین هنوز چهارماه از رفتن عمو محسن عزیزمون نگذشته بود که عزیز هم از اوایل بهمن حال و احوالاتش ریخت بهم و دیگه هیچ کدوممونو نمیشناخت تا روز بیسم بهمن. عزیز آخه حالت خوب بود که، یهویی چی شدی!؟ رفت پیش آقاجون و عمو محسن و چراغ اون خونه خاطره انگیز برای همه مون خاموش شد. البته ماها سعی میکنیم چراغ اونجا رو روشن نگه داریم ولی چه فایده، دیگه از ساکنانش خبری نیست. خدایا مث همیشه ما رو از الطافت بهره مند کن تا آروم بشیم. اصلا باورم نمیشه توی این چندماه چی به سرمون اومد!! پسر گلم باید حواست به بابایی باشه و حالشو خوب کنی، چون این روزا با اینکه مخفی میکنه ازمون ولی ما میفهمیم که چه آتیشی ...
21 بهمن 1394

هفده بهمن به یاد موندنی

موضوع از این قراره که دیگه پوشک بی پوشک... پسرم بزرگ شده، آقا شده، جیگر شده...خودش میره دستشویی مث بقیه آدم بزرگا... طبق گفته دکتر نیکجو قرار شد دو سال و نیم به بعد دست به کار بشیم ببینیم دوس داری از دست پوشکت راحت بشی یا نه، که بالاخره این سری همکاری کردی و مامان بهنوش هم تمام قواش رو گذاشته در این راه... روزای اول هر یه ربع یه بار توی دستشویی بودیم تا یادت بمونه و متوجه قضیه بشی مامان جون، این وسطا یه وقتایی هم ازت در میرفت، که اونم فدای سرت، طبیعیه دیگه، کاریش نمیشه کرد. دیگه شب که میشد هردوتامون از خستگی بیهوش میشدیم و خوابمون میبرد ولی الان دیگه خداروشکر بیشتر میتونی خودتو نگه داری پسمل خودمه، دیگه حسابی میخواد مستقل بشه دورت ...
19 بهمن 1394
1